سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند به بنده ای که به فرزندش محبّت شدید دارد، رحم می کند . [امام صادق علیه السلام]
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 29

(دام های پرسش نما، دام های شیطانی)

 

میم . نون - نویسنده وبلاگ


بادیدن مصاحبه خبرنگار شبکه سی بی اس آمریکا با دکتر احمدی نژاد واقعا شگفت زده شدم. خبرنگار در طی مصاحبه با استفاده مداوم از تکنیک های جنگ روانی سعی داشت تا پاسخ های مورد نظرش را در فضای ایجاد کرده از دکتر احمدی نژاد بگیرد.
خبرنگار که بیشتر به عوامل سرویس های  اطلاعاتی ، امنیتی ایالات متحده شبیه بود ،پرسش هایش را به گونه ای طرح می کرد تا احمدی نژاد را در پاسخ با مشکل مواجه کرده و او را به چالش بکشد.

 رئیس جمهور اسلامی ایران


سوالات به روشی موذیانه طرح شده بود و به گونه ای بود که اگر شخص پاسخگو از تمرکز ، هوشیاری و زیرکی کافی برخوردار نبود، در دام طراحی شده گرفتار می شد.او با تکرار سوالاتی که در مرتبه اول دکتر احمدی نژاد پاسخ آنها را به روشنی بیان کرده بود ، سعی در برهم زدن تعادل روانی و تمرکز فکری ایشان داشت.که با درایت بی نظیر رئیس جمهور از رسیدن به این هدف باز ماند.
خبرنگار  سوالاتی را از رئیس جمهور می پرسید و اصرار داشت که ایشان سوال را با بله و خیر پاسخ دهند. که اگر چنین می شد خبرنگار به هدفش می رسید.


اما مشکل این نوع از سوالات و پاسخ آنها در کجاست؟
فرض کنید در آزمونی تستی ، پاسخ صحیح در بین گزینه های موجود نباشد و یا در صورت وجود نیاز به توضیحاتی ضروری جهت تکمیل داشته باشد اما طراحان آزمون شما را به انتخاب یکی از گزینه های اجبار نمایند و ضمناً اجازه ارائه توضیحات را به شما ندهند.روشن است که در صورت وقوع چنین فرضی پاسخ داده شده نادرست  بوده و محل اشکال است.


به عنوان نمونه به بیان یکی از سوالات طرح شده، پاسخ ارائه شده و  پاسخ های محتمل بر آن می پردازیم.
خبرنگار بارها خطاب به دکتر احمدی نژاد گفت : لطفا سوال مرا با بله و خیر پاسخ دهید و سوالش را این گونه مطرح نمود : آیا شما تضمین میدهید که ایران در طول ریاست جمهوری شما اقدام به آزمایش بمب اتم نکند؟
که هر بار با پاسخ معقول و زیرکانه احمدی نژاد روبرو شد، که به او پاسخی به این مضمون داد: ما با توجه به آموزه های دینی و اخلاقیمان مجاز به ساخت و استفاده از بمب اتم نمی باشیم. دوران استفاده از بمب اتم به سرآمده به گونه ای که کشورهای دارای این سلاحها هم دیگر قادر به استفاده از آنها نمی باشند.و در ضمن از نظر ما حکامی که سرمایه های کشورشان را در راه ساخت سلاحهای هسته ای هزینه کنند این سرمایه ها را به هدر داده اند.
خبرنگار که به پاسخ مورد نظرش نرسیده بود با بی توجهی به پاسخ و دلایل ارائه شده سوال خود را چندین بار تکرار کرد؛ تا مگر آقای احمدی نژاد را به خطا و اشتباه بیندازد.که هر بار با پاسخ های منطقی و مستدل ایشان روبرو می شد.


در صورتی که رئیس جمهور تحت تاثیر این جو سازی قرار می گرفت (با بله و خیر به سوالات خبرنگار پاسخ می داد.) چه اتفاقی می افتاد؟
احمدی نژاد در صورت ارائه هر یک از پاسخ های مورد انتظار خبرنگار(بله و خیر) در دامِ پرسش نمای  او گرفتار می شد.
در صورت ارائه پاسخ منفی(خیر) به گمان قوی خبرنگار اینطور نتیجه می گرفت که ایران دارای سلاح هسته ای است و نسبت به عدم آزمایش آن هیچ تضمینی نمی دهد و در پی آزمایش آن می باشد.
اما در صورت ارائه پاسخ مثبت (بله) رئیس جمهور نسبت به عدم آزمایش سلاح هسته ای تضمین داده بود.توجه کنید از این پاسخ این مطلب استنتاج می شود که پس ایران دارای سلاح هسته ای می باشد که نسبت به عدم آزمایش آن تضمین می دهد.
مشاهده می شود که در هر دو صورت خبرنگار به نتیجه مورد نظرش که القای وجود سلاح هسته ای در ایران است می رسید.

آقای احمدی نژاد و خبرنگار شبکه CBS  آمریکا


با توجه به مطالب ذکر شده متوجه می شویم که اصرار و پافشاری خبرنگار بر گرفتن پاسخ سوالاتش با بله و خیر بی دلیل و از روی اتفاق نبوده و این عمل بر طبق دستور العملی از پیش تعیین شده انجام شده است.
تقریبا تمام سوالات مطرح شده از سوی خبرنگار شبکه سی بی اس از این دست بودند که تماماً با زیرکی و هوشیاری بی نظیر و ستودنی دکتر احمدی نژاد پاسخ داده شد و خبرنگار ناکام از دسترسی به اهداف شیطانیش با در بسته و تیری به سنگ خورده صحنه مصاحبه را ترک کرد.

والسلام   ?/?/????


 نوشته شده توسط محمد صادق نجفی در سه شنبه 86/7/3 و ساعت 9:0 عصر | نظرات دیگران()

(قصه شیشه و سنگ)

 محمد ایمانی  


«آمریکا درصدد حمله به ایران است». این گزاره تبلیغاتی، سالیان سال از سوی برخی منابع خبری خاص در غرب تکرار شده است، آن هم درست در مقاطعی که هیئت حاکمه کاخ سفید دوره ای از فشارها و تهدید به محاصره و تحریم اقتصادی و انزوای سیاسی را علیه ایران به کاربسته و نتیجه نگرفته است. ما در ایران و بسیاری دیگر در دنیا یاد گرفته اند گزاره مذکور را چنین فهم و ترجمه کنند که «آمریکا در فشاری تازه برای به تسلیم کشاندن و عقب نشاندن ایران از یکی از حقوق خود، ناکام مانده و در بن بستی جدید، به دام افتاده است».

آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.

 

طی ماه های اخیر باز هم همهمه تبلیغاتی «شاید آمریکا به ایران حمله کند» از سوی همان محافل خاص در غرب به گوش می رسد. اما آیا واقعا جنگی در کار است؟ و اگر جنگی در بگیرد، سرانجام آن چه خواهد شد؟

در این باره چند نکته قابل تامل به نظر می رسد:
1- سرلشگر وفیق السامرایی رئیس دستگاه اطلاعاتی رژیم صدام که بعدها مغضوب وی واقع شد، در کتاب ویرانی دروازه شرقی می نویسد: «هفته ای 3بار و گاه تمام روزهای هفته به سفارت آمریکا در بغداد می رفتم و از آنها پاکت های سیاه رنگی می گرفتم که حاوی اطلاعات ماهواره ای از آخرین تحولات جبهه ایران بود. این عکس ها و اطلاعات به گونه ای بود که ما به راحتی می توانستیم تصاویر سربازانی را که در پادگان های ایران در حال آموزش هستند ببینیم. در عکس ها حتی کسانی که در رژه دست و پایشان را اشتباه حرکت می دادند، معلوم بودند. ما کارخانه های سیمان ایران را می دیدیم و حتی مقدار کیسه هایی که روی کامیون ها قرار داشت، قابل شمارش بود. ماهواره های آمریکا همچنین نتایج حملات هوایی و موشکی ما را گزارش می کردند.»

در جنگی چنین نابرابر، میراژهای فرانسه و سوخوها و میگ های شوروی و انواع جنگنده های آمریکایی به خدمت رژیم متجاوز صدام درآمده بودند. 150شرکت آلمانی و آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی و... با صدها میلیارد دلار کمک غرب و برخی کشورهای خائن عربی، ارتش صدام را به آخرین فناوری ها و تسلیحات پیشرفته جنگی تجهیز می کردند. مزدورانی از ارتش های برخی ممالک عربی هم در استخدام صدام قرار گرفته بودند. از آن طرف قرار بود تحریم و محاصره اقتصادی ایران پنجه بر گلوی ملت مظلوم و انقلابی بفشارد اما... سرانجام آن زورآزمایی با ملت بزرگ ایران چه شد؟ چه بر سر صدام و حیثیت حامیان غربی و عرب وی آمد؟ آیا می توان جبهه ای از این وسیع تر علیه ایران گشود؟ دیگر کدام دولت است که آلت دست آمریکا شود و پا جای پای صدام بگذارد؟ اطلاعات دقیق می گوید حتی همان کشورهای مرتجع هم به آمریکا پیغام می دهند که اگرچه با ایران مسئله دارند، اما نباید در جنگی محتمل روی آنها حساب کرد و ناامنی را به قلمرو آنها کشاند.

مشابه همین تجربه در مرز لبنان و فلسطین اشغالی رخ داد؛ جنگی نابرابر میان جنبش حزب الله و پنجمین ارتش بزرگ دنیا که 60-50 سال است اساساً با خوی جنگ و وحشی گری تربیت شده و نهایت قساوت را دارد. سرانجام آن جنگ با انبوهی از ناوها و هواپیماها و هلی کوپترها و تانک های پیشرفته و خدمات اطلاعاتی برخی کشورهای غربی چه شد؟


2- دریاسالار ویلیام فالون فرمانده کل نیروهای آمریکایی در خاورمیانه به تازگی در گفت وگو با شبکه الجزیره تاکید می کند: «مطمئنا تنش های کنونی، به جنگ با ایران نخواهد انجامید. کوبیدن بر طبل جنگ نه سودی دارد و نه کمکی به ما می کند. من انتظار ندارم جنگی رخ دهد». او درست می گوید و خوب می فهمد. او نیک می داند طرفی که در منطقه خاورمیانه، گروگان و در محاصره دیگری است، آمریکا و ارتش آن است نه ایران. او و مافوق هایش در پنتاگون و کاخ سفید و سازمان سیا حتما این خبر را در رسانه ها دیده اند که اواسط زمستان سال گذشته در بحبوحه یکی از همین گنده گویی ها و تهدیدها، نیروهای ایرانی به اقدامی غافلگیرکننده دست زدند و با استفاده از زیردریایی های رادارگریز، به یکی از ناوهای آمریکا در خلیج فارس نزدیک شدند و آرم خود را بر بدنه آن ناو جنگی حک کردند و به پایگاه خود بازگشتند! بعد که خبر منتشر شد تازه طرف آمریکایی دچار شوک شد. آنها از هواپیماهای بدون سرنشین که می توانند به ناوهای دشمن ضربه بزنند خبر دارند و از موشک های کوتاه برد و دوربرد با دقت فوق العاده بالا باخبرند که هنگام رزم، خطا نمی کند. آنها بعدها مطلع شدند که هواپیمای بدون سرنشین ایران 25دقیقه از ناو آیزنهاور فیلمبرداری کرده است.

پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه کاملا در تیررس موشک های متنوع ایرانی است همچنان که اسرائیل- اگر دست از پا خطا کند- در تیررس صدها موشک دوربرد است و اینها همه غیر از رزمندگان بومی است که همزمان می توانند در عراق و لبنان و فلسطین، برای نظامیان آمریکایی و اسرائیلی جهنم برپا کنند. بی دلیل نبود که همزمان با انتشار خبری مبنی بر اینکه «نخستین خطای اسرائیل با 600 موشک پاسخ داده خواهد شد»، «بارک رگو» سخنگوی وزارت خارجه اسرائیل- که رژیم متبوعش مدعی تدارک برای حمله به ایران در جریان حمله هوایی به سوریه شده بود- اعلام کرد «ما این تهدید را بسیار جدی تلقی می کنیم، اگرچه نفرت انگیز است».
نیروهای آمریکایی مستقر در منطقه به کسی می مانند که در میان میدان مین گیر افتاده اند و انبوهی از تله های انفجاری به پایشان پیچیده است. در این حالت کوچک ترین خطا- ولو یک خطا- فقط با یک ضربت پاسخ داده نمی شود بلکه ممکن است به زنجیره ای از حملات و انفجارها منجر شود و واکنش طرف ایرانی هم، ضربه در برابر ضربه نخواهد بود. گذشت آن دوره ای که می شد ضربه زد و گریخت. حماقت کردن همان و «غلط کردم» همان!

3- اوضاع فلاکت بار نظامیان آمریکایی از جهت آسیب پذیری و در تیررس بودن بی شباهت به وضعیتی نیست که امیرمؤمنان درباره جبهه سرکش جمل فرمود و به آن عمل کرد: «ان معی لبصیرتی. ما لبست علی نفسی و لا لبس علی. وایم الله لافرطن لهم حوضا انا ماتحه لا یصدرون عنه و لایعودون الیه. بصیرتم با من است. نه کار را بر خود پوشانده ام و نه بر من پوشیده است. و به خدا سوگند آبگیری برای آنها پر کنم که اگر در آن وارد شوند، خارج شدن نتوانند و اگر خارج شدند، به آن بازنگردند» (نهج البلاغه، خطبه10)
تفوق جغرافیایی، نظامی و اطلاعاتی، تنها عامل برتری ایران نیست. این غلبه رمز و راز بالاتری دارد؛ آنجا که طرف آمریکایی در دو جنگ احمقانه، جنگیده و از باد تهی شده و از رمق افتاده و در دنیا بی حیثیت گشته و پیش همه هو می شود و در مقابل، طرف ایرانی تدبیر برآمده از ایمان را به کار بسته و خوشه چین حماقت های برآمده از فشار عصبی دشمن شده است. امروز فرمانده آمریکایی اگرچه 7 تکنیسین ایرانی را بی دلیل در عراق بازداشت می کند- که بعد مجبور به آزادی آنها می شود- اما به جای آن که از موضع اقتدار و غرور و امید حرف بزند، به گروگان خود می گوید این گلوله را باید در شقیقه خویش شلیک کنم که آمده ام در جهنم زندگی می کنم.
این جهنم را امروز حتی کاخ نشینان سیاست آمریکا هم درک می کنند، همان ها که در منظر افکار عمومی به هم لعنت می فرستند و سرزنش می کنند و تقصیر را به گردن هم می اندازند. برای طرف آمریکایی جنگ یعنی جهنم. ملت ایران البته جنگ طلب نیست اما آنجا که میدان جهاد گشوده شود- به شهادت تاریخ افتخارآمیز دفاع مقدس- به این میدان آغوش می گشاید و از میدان نمی گریزد. ملت ایران به تأسی از مقتدای مظلوم اما ستم ناپذیر خود علی بن ابیطالب علیه السلام، جهاد را «دری از درهای بهشت، گشوده برای اولیای خاص خدا» و «سپر استوار و زره محکم خداوندی» می داند. این ملت پیرو مقتدایی است که فرمود «به خدایی که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار ضربت شمشیر بر من آسانتر است تا مردن در بستر» و «به خدا سوگند فرقی برای من نمی کند که من بر مرگ وارد شوم یا او ناگهان به سوی من آید». و نیز به اشعث فرمود «ابالموت تخوّفنی اوتهدّدنی؟... آیا مرا از مرگ و شهادت می ترسانی یا تهدید می کنی. به خدا سوگند فرقی نمی کند که من بر مرگ وارد شوم یا او بر من؟«.
ملت ایران امروز در اوج قدرت و اقتدار در برابر دشمن است اما 27سال پیش هم که تازه زنجیر اسارت گسسته و انقلاب کرده بود و دستش خالی بود، به منطق مولای خود اباعبدالله الحسین عمل کرد که فرموده بود «اگر در دنیا هیچ مأمن و پناهی نباشد، با یزیدبن معاویه بیعت نمی کنم.»
این منطق از اسارت رستگان و آزادگان است. منطق اهل رستگاری است در برابر دوزخیان. آیا سنگ را از شیشه می ترسانند؟ ملت ایران روئین تن شده است که اگر چنین نبود در همان رزم نابرابر 27سال پیش، پیروز و سربلند بیرون نمی آمد. امروز که اساساً وضعیت فرق کرده است.


4- بسیار بعید است آمریکا بخواهد وارد جنگ دیگر- و به مراتب بزرگتر و محاسبه نشده تر- شود اما دعوا جای دیگری است. جبهه لیبرال دموکراسی که خود را سرور و سردار فاتح تاریخ می خواند امروز در عرصه پیام و شعار و گفتمان، خود را کاملا تهی دست و فقیر می یابد و بنابراین ناچار است با انواع جنگ روانی، اذهان را از این عرصه فقرزده منحرف کند. نمونه اش همین هیاهو علیه سفر رئیس جمهور کشورمان به نیویورک است. زمزمه جنگ از جمله ترفندهایی است که شاید بتواند تا مدتی بخشی از افکار عمومی دنیا را سرگرم کند. اما آیا برای همیشه می توان همه را فریفت؟

 

منبع : سایت روزنامه کیهان  2/7/1386


 نوشته شده توسط محمد صادق نجفی در یکشنبه 86/7/1 و ساعت 9:0 عصر | نظرات دیگران()

 

از پترائوس تا کریاکو


جان کریاکو از مقامات سابق ضد تروریسم سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) و ریچارد کلاین از مقامات سابق وزارت امور خارجه آمریکا اخیرا در مقاله ای مشترک که روزنامه آمریکائی « لس آنجلس تایمز » آنرا منتشر کرده است ارزیابی نسبتا مفصلی از اوضاع افغانستان بعد از 5 سال اشغال به دست داده اند .

شکست شیطان یزرگ


کریاکو و کلاین در این گزارش با صراحت اعلام کرده اند آمریکا در افغانستان هم شکست خورده است . آنها تاکید کرده اند افغانستان امروز به افغانستان قبل از 10 سپتامبر 2001 میلادی یعنی 19 شهریور 1380 که انفجار دوقلوهای نیویورک یک روز بعد از آن رخ داد و زمینه ای شد برای حمله نظامی آمریکا به افغانستان بیشتر شبیه است تا این که نشانی از پیروزی آمریکا در جنگ با تروریسم را نشان دهد.


نویسندگان این مقاله میافزایند : القاعده و متحدش طالبان بر بخشهائی از افغانستان چنان مسلط هستند که نظامیان آمریکائی و دولتی و حتی امدادگران و خبرنگاران قادر به ورود به این مناطق نیستند حتی کابل محلی خطرناک برای سفارتخانه های خارجی است بطوری که دیپلمات ها محل های کار خود را ترک نمی کنند و درون زره پوش ها با جلیقه ضد گلوله و محافظان مسلح مخفی شده اند وحشت بر ساکنان کابل حاکم شده خیابان ها پر از جنایت است مردان جوان بیکار اغلب مرتکب دزدی و جنایت می شوند تا بتوانند شکم های خود و خانواده شان را سیر کنند القاعده دهکده به دهکده قبیله به قبیله و استان به استان باز می گردد کشت و قاچاق مواد مخدر ادامه دارد اسامه بن لادن با پیام های ویدئوئی طرفداران خود را فعال ساخته حامد کرزای هر چند خود را رئیس جمهور افغانستان میداند ولی در عمل فقط شهردار کابل است و جنگ افغانستان بصورت مانور سیاسی و نظامی یک گام به جلو و دو گام به عقب تبدیل شده است .


این دو مقام سابق اطلاعاتی و سیاسی آمریکا با تصریح به اینکه حتی برای رفتن از سفارت آمریکا در کابل به اداره توسعه بین الملل آمریکا که آنطرف خیابان قرار دارد و خیابان میان آنها به روی همه غیر از اتومبیل های آمریکائی و سازمان ملل مسدود شده کارمندان سفارت از ترس مجبورند از تونل زیرزمینی استفاده کنند مقاله خود را اینطور به پایان می برند که : « کار در افغانستان نه تنها به پایان نرسیده بلکه بسیار خطرناک تر شده و کسانی که غیر از این گزارش می کنند یا بی تجربه هستند و یا اهداف سیاسی دارند » .


ملاحظه جمله پایانی مقاله این دو مقام سابق آمریکائی ذهن ها را بلافاصله به گزارش معروف « پترائوس ـ کراکر » درباره عراق منتقل می کند که همزمان با چاپ این مقاله هفته گذشته توسط فرمانده نظامی آمریکا در عراق و سفیر آن کشور در بغداد به کنگره آمریکا ارائه شد. محتوای گزارش « پترائوس ـ کراکر » درباره عراق چنان غیرواقعی بود که سناتورهای آمریکائی را به خشم آورد و حتی رسانه های آمریکائی که غالبا تحت کنترل هستند نتوانستند بر غیرواقعی بودن آن سرپوش بگذارند.


انتشار مقاله « کریاکو و کلاین » درباره افغانستان همزمان با ارائه گزارش « پترائوس ـ کراکر » به کنگره آمریکا تفاوت میان ارزیابی های فرمایشی و ارزیابی های غیردستوری را به خوبی نشان میدهد. پترائوس و کراکر ماموریت داشتند وضعیت کنونی عراق را بگونه ای در گزارش خود ترسیم کنند که موقعیت دولت بوش در این کشور اشغال شده کاملا موفقیت آمیز جلوه کند و مشکلات موجود به گردن دولت نوری مالکی و ایران انداخته شود تا دولت بوش بتواند بهانه ای برای ادامه اشغال نظامی عراق داشته باشد و راه برای کنار زدن دولت مردمی عراق و روی کار آوردن مهره های مورد نظر بوش کوچک هموار گردد.


گزارش « پترائوس ـ کراکر » سه محور اصلی دارد که عبارتند از :
1 ـ ارتش آمریکا با افزایش نظامیان خود توانسته اوضاع عراق را تحت کنترل در آورد ولی چون القاعده هنوز شکت نخورده حضور نظامی آمریکا در عراق باید ادامه یابد.
2 ـ آمریکا در عراق کاملا موفق بوده و اگر مشکلی وجود دارد به دولت مالکی و همسایگان عراق بویژه ایران مربوط می شود .


3 ـ این موفقیت ها بدان معنی نیست که حضور نظامی آمریکا در عراق کاهش یابد . اگر اوضاع همچنان تحت کنترل بماند تا پایان تیرماه 1378 میتوان حداکثر 30 هزار نظامی آمریکائی را از عراق خارج ساخت .


هرچند گزافه بودن این گزارش برای همه روشن است ولی حتی همین ادعا هم نشان میدهد آمریکا در عراق دچار بحران است و بجای آنکه در این کشور دموکراسی ایجاد کند تروریسم را نهادینه کرده است . این وضعیتی است که خود آمریکا مسبب آنست و فرافکنی های پترائوس ـ کراکر هیچ چیز را تغییر نمی دهد.


یکی از مقامات آمریکائی سال گذشته و قبل از تغییر سفیر سابق آمریکا در عراق در جواب این سئوال که چرا سفیر آمریکا در بغداد زلمای خلیل زاد است گفت : ما هر آمریکائی را به عراق فرستادیم فقط دزدی کرد لذا ناچار شدیم یک غیر آمریکائی را انتخاب کنیم . هر چند وی توضیح نداده است که چرا زلمای خلیل زاد هم در عراق دوام نیاورد ولی این پاسخ کاملا نشان میدهد طرح های آمریکا در عراق نه تنها موفق نبوده بلکه بطور کامل شکست خورده است . آمارها از 750 هزار کشته و 2 میلیون زخمی و مصدوم از مردم عراق خبر میدهند. اینها باضافه فساد اخلاقی فقر ویرانی و اوضاع نابسامان بهداشتی و اقتصادی عراق دلایل روشن دیگری هستند که نشان میدهند گزارش « پترائوس ـ کراکر » فقط یک گزارش فرمایشی برای سرپوش گذاشتن بر شکست دولت بوش کوچک است .


اینکه دولت بوش اکنون درصدد تقویت مهره های باقی مانده از حزب بعث برآمده و حتی برای تغییر قانون ممنوعیت حضور عناصر بعثی در مسئولیت های کلیدی عراق فشار وارد می آورد روشن ترین نشانه برای اینست که دولتمردان آمریکائی از دموکراسی گریزانند. آنها دولت مالکی را که برخاسته از آرا مردم است تحمل نمی کنند و برای روی کار آوردن اقلیت مورد نظر خود به اقداماتی از قبیل تسلیح عشایر حمایت از القاعده و باز گرداندن مهره های حزب بعث متوسل می شوند.
اگر از وضعیت عراق نیز افرادی همچون « کریاکو و کلاین » گزارش تهیه کنند در آن گزارش غیر دستوری نتیجه همان خواهد شد که درباره افغانستان گفته اند : آمریکا در عراق هم باخته است همانگونه که در افغانستان باخته است .

 

منبع : روزنامه جمهوری اسلامی  25 / 6 / 86

 


 نوشته شده توسط محمد صادق نجفی در یکشنبه 86/7/1 و ساعت 9:0 عصر | نظرات دیگران()

(دست های آلوده به خون در بیروت شرقی)

 

سعدالله زارعی

انفجار در بیروت شرقی- منطقه مسیحی نشین- و کشته شدن نزدیک به 30 نفر از ساکنان این منطقه که «آنتوین قانم» نماینده مسیحی مجلس لبنان نیز در میان آنان است، بار دیگر شرایط پیچیده ای را بر این کشور تحمیل کرد.


انفجار بمب در بیروت پنج روز پیش از تشکیل مجلس لبنان برای بحث پیرامون انتخابات داخلی ریاست جمهوری معنای خاصی دارد. صورت ظاهر قضیه این است که چون نماینده ترور شده عضو گروه 14 مارس بوده بنابراین برای پیدا کردن متهم باید به سراغ گروه رقیب یعنی 8 مارسی ها رفت. اما براساس نظریه قضایی بررسی ماجرا از نقطه «سود و زیان» مسئله شکل دیگری پیدا می کند به عبارت دیگر اگر پرسیده شود:

«از این حادثه چه گروه، شخص و یا دولت سود می برند؟» پاسخ به گونه ای است که انگاره دست داشتن طیف های 8 مارس- یعنی گروههای مخالف احزاب حاکم- را منتفی می نماید. برای بررسی گزینه های مختلف توجه به موارد زیر ضروری است:

دست‌های آلوده به خون در بیروت شرقی (سعد الله زارعی)


1- گروه 14 مارس روی انتخاب رئیس جمهور جدید براساس آراء نصف بعلاوه یک نمایندگان مجلس تأکید می کردند و این در حالی بود که از یک سو قانون اساسی بر دو سوم آراء نمایندگان- یعنی 86 رأی- تأکید داشت و از سوی دیگر با مخالفت 4 نماینده طرابلس که هوادار 14 مارس بودند، با نادیده گرفتن قانون اساسی، این گروه حتی قادر به کسب نصف بعلاوه یک آراء نبودند و از این رو بر نصف بعلاوه یک نمایندگان حاضر در جلسه- و نه مجلس- تأکید داشتند. که به دست آوردن این تعداد نیز محل تردید بود. در واقع روند داخلی مجلس از وجود بن بست برای گروه 14 مارس حکایت می کرد و از این رو گروههای مقابل تردیدی نداشتند که ساز و کار حاکم بر دستگاه رسمی کشور فقط دو راه را پیش روی گروههای 14 مارس قرار می دهد؛ توافق یا پذیرش شکست. حادثه روز چهارشنبه گذشته در لبنان در این فضای بن بست اگرچه در ظاهر علیه گروه های 14 مارس بود ولی در واقع می تواند تلاشی برای خارج کردن این گروه ها از بن بست باشد.


2- نباید سابقه تسویه حساب در گروههای مسیحی لبنان را از نظر دور داشت. انتخابات ریاست جمهوری لبنان به یک مناقشه جدی میان گروههای مسیحی تبدیل شده بود. مسیحی های مارونی، شامل حزب کتائب (امین جمیل)، قوات لبنانی یا همان فالانژها (سمیر جعجع)، جریان آزاد ملی (میشل عون)، حزب دمکراتیک لبنان (سلیمان فرنجیه) و چهره های مستقل مسیحی شامل میشل سلیمان (فرمانده ارتش) خانم معوض (همسر رئیس جمهور مقتول) و چندین نفر دیگر برای دست یافتن به ریاست جمهوری رقابت می کردند. در این میان خاندان حریری، دولت سینیوره، کلیسای مارونی و بعضی دیگر از گروههای مسیحی روی انتخاب نصیب لحود بعنوان رئیس جمهور توافق کردند و حزب کتائب امین جمیل با سکوت خود نشان داد که هر چند این انتخاب را نمی پسندند - و به جمیل نظر دارد- اما همراهی می کند. در این میان سمیر جعجع بیشترین مخالفت را با گزینه نصیب لحود بروز داد و حتی گروه 14 مارس را تهدید نمود. سمیر جعجع سابقه ممتدی در استفاده از ترور برای تغییر روند داشته و حتی از سوی خاندان امین جمیل متهم است که «پیرجمیل» وزیر صنایع را به این دلیل که قادر بود جایگزین پدرش درحزب کتائب شود ترور کرده است. بر همین اساس در این حادثه بیش از هر کس انگشت اتهام روی عناصری در درون گروه 14 مارس رفته است.


3- روند اوضاع لبنان- معرفی نصیب لحود از سوی گروه 14 مارس و ارائه طرح نبیه بری از سوی گروه مقابل و نیز زمزمه های توافق روی میشل سلیمان- فرمانده ارتش- چشم انداز حل و فصل داخلی ماجرای لبنان را نشان می داد در این بین تأکید توأم ایران، عربستان، اتحادیه عرب و حتی فرانسه بر حل مشکل لبنان از طریق توافق داخلی در این کشور نشان داد که راه حلی برای تشکیل یک دولت با ثبات در بیروت پیدا شده است. وجود بیروت با ثبات در حالی که مسئله سلاح حزب الله در دستان چریک های آن وجود دارد یک تهدید بزرگ برای رژیم صهیونیستی محسوب می شود. این در حالی است که وجود یک دولت مرضی الطرفین در بیروت روابط سوریه و لبنان را بهبود می بخشید و باعث توسعه روابط تهران بیروت نیز می شود. بر این اساس نباید از نقش آشکار و پنهان اسرائیل در این حادثه غفلت کرد. اسرائیلی ها به گمان اینکه این ترور بر دامنه بی ثباتی لبنان می افزاید و سبب تعلیق حاکمیت در فضای داخلی این کشور می شود، می توانند اولین و مهمترین عامل این عملیات تروریستی باشند کما اینکه سابقه آنان از این مسئله خبر می دهد آنان می توانند با استفاده از هم پیمانان خود- گروه سمیر جعجع- و یا نیروهای اعزامی خود این جنایت را آفریده باشند.


4- روزنامه آمریکایی بوستون گلاب دیروز نوشت: «مسئله انتخابات لبنان برای آمریکا، مسئله مرگ و زندگی است و لذا آمریکا باید در آن دخالت کند». چند روز پیش از وقوع حادثه بیروت شرقی «ویلتمن» سفیر آمریکا در لبنان نیز با صراحت گفت: «ما اجازه نمی دهیم رئیس جمهور طرفدار حزب الله روی کار بیاید». براساس این مواضع و نیز با عنایت به سابقه آمریکا در بحران آفرینی در لبنان- از جمله ماجرای گروه فتح الاسلام و حوادث نهرالبارد- قطعاً یکی از متهمین اصلی دولت آمریکاست. آنان چه از طریق مزدوران داخلی و چه از طریق نیروهای تروریستی اسرائیل و سازمان جاسوسی آن به سادگی می توانند چنین عملیاتی را طراحی و اجرا کنند.

منبع : روزنامه کیهان ??/?/??

 


 نوشته شده توسط محمد صادق نجفی در یکشنبه 86/7/1 و ساعت 9:0 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5      
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
رمی جمرات در کنفرانس خبری
فقر نیرو در جبهه دوم خرداد
[عناوین آرشیوشده]

بالا

کوکب هدایت: در بلاگفا** رجا نیوز پایگاه اطلاع رسانی رجا نیوز

بالا