سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ریاست علمی، شریف ترین ریاست است . [امام علی علیه السلام]
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 29

جامعه آزاد و دشمنانش

نویسنده : محمد ایمانی

حرّیت و آزادی با اباحه مسلکی دوتاست.گروهی هستند که از آزادی دم می زنند تا اباحه مسلکی و لاابالیگری کنند. اختیار و آزادی، جوهره انسان است و فقدان آن به مسخ آدمی منجر می شود اما این به آن معنا نیست که به نام آزادی بتوان هر میل و اراده ای را جامه عمل پوشاند. انسان دارای حریت و آزادی ظاهرا با انسان اباحه مسلک در آزادی نظر و عمل شبیه یکدیگر اما اولی با وجود برخورداری از «حق» آزادی و اختیار، برای خود «حد» و «چهارچوب» قائل است در حالی که دومی برای خویش هیچ محدوده و تکلیف و مرز و مانعی قائل نیست.


اولی به قانون و قواعد اخلاقی و عقلانی با جمیع لوازم آن - حق و حد در کنار هم- متعهد است و دومی فقط حق برخورداری را می فهمد و منکر لوازم و قواعد و مرزهای آن است. هر دو درپی بهره گیری از ظرفیت ها و توانایی ها با بهره جستن از اراده آزاد هستند اما اولی برای غیر از خود نیز حق و حرمت قائل است و دومی جز خود نمی بیند و نمی پسندد و نمی خواهد. اولی «تعریف» دارد و در «منطق» می گنجد و دومی هیچ ثبات و حد و رسمی ندارد و فاقد هرگونه منطق روشن است الا این که هرچه اقتضای منفعت و لذت عینی او بود، همان را بپذیرد و پیش ببرد هرچند که ناقض منافع جمع و دیگران یا ناقض اخلاقیات و وجدانیات و متناقض با ادعاها و شعارها باشد... تا آنجا که می توان «حق آزادی» دیگران را هم منکر شد و زیر پا گذاشت، با توجیه یا عریان و بدون توجیه.


مرور تاریخ بشر و سرگذشت جوامع، شاهدی بر این ادعاست که حریت و آزادی آزاده وار، همواره مایه قوام و دوام و اتحاد و انسجام جامعه بوده و این جنس از آزادی نه تنها به از هم پاشی اتحاد و انسجام ملت ها منجر نشده بلکه طلیعه رشد و بالندگی و تفاهم و تعالی بوده است در حالی که تکوین آزادی ولنگار و افسارگسیخته و مجال و قدرت یافتن انسان های اباحی، انحطاط و ازهم گسیختگی و اختلاف و انهدام ملت ها و تمدن ها را به ارمغان آورده است.


مقصود از این نوشتار پرداختن به این موضوع نیست که چرا فلان روزنامه توقیف شد و باید توقیف می شد یا نه، یا فلان حزب باید فعالیت کند یا خیر، یا فلان شخص که بازداشت شده، مستحق آن بوده و مقدمات قانونی در این اقدام لحاظ شده یا نه. بلکه هدف آن است که نسبت آزادی و قلمرو آن را با موضوع «وحدت و امنیت ملی» بسنجیم.


صورت مسئله این است که گروه هایی در سیمای مظلوم و محروم، می نالند و فضاسازی می کنند که خلایق چه نشسته اید، حق قانونی داشتن حزب و تشکل و تریبون و روزنامه از ما دریغ شده و جماعتی اقتدارگرا و انحصارطلب و ضد آزادی با اراده تک صدایی کردن فضای افکار عمومی، محدودیت های خلاف قانون اساسی و قانون مطبوعات و قانون احزاب و... ایجاد کرده اند.


با تاکید دوباره بر این که موضوع نوشتار حاضر، «مصادیق» نیست، می گوییم این گروه راست می گویند و دروغ. کلمه حقی می گویند و اراده باطل دارند. مغالطه می کنند. «لااله» را می گویند اما نه برای نفی «اله»ها، که راغبند «الله» را هم نفی کنند پس هیچ گاه «الا الله» را نمی گویند و زیر بارش نمی روند. برای اثبات حق آزادی، به قانون اساسی و قوانین عادی استناد و مشروعیت این حق را از آنجا اثبات می کنند اما همان قانون را فقط در اصل اثبات حق قبول دارند نه آنجا که همین قانون، تکلیف آفرین می شود قلمرو حق و لزوم پایبندی به حقوق دیگران و احکام و شرایع الهی را مورد تاکید قرار می دهد.


آنها آزادند به هر حریمی تعرض کنند اما کسی حق ندارد بپرسد با چه مجوز و تا کجا؟ و حقوق دیگران چه می شود؟ از نظر آنها هیچ حوزه مصون و مقدسی وجود ندارد و می شود هر حقی را منکر شد یا ضایع کرد اما خود آنها باید از تقدس و مصونیت کامل برخوردار باشند و نباید کسی متعرضشان شود. گردن کلفت های اتوکشیده ای هستند قانون دان. اما دانستن نه برای الزام و اطاعت بلکه برای نقض یا دور زدن آن. مظلوم نمایی و صدا کلفت کردن همزمان را بلدند. سیرمانی ندارند. هاضمه هاشان بزرگ است و هوس ها و توقعاتشان سیری ناپذیرتر. باج می خواهند به نام حق. و اگر بگیرند، آخر کار نیست که تازه اول معرکه است برای امتیازخواهی و تبعیض های بیشتر. و حزب و روزنامه و دفتر و دستک های این چنینی که باشد، می شود «مسجد ضرار». مکانی مقدس نما و حرمت دار که در آن می توان از نظارت گریخت و تمنیات خویش پیش برد.


ستمی که این فرقه بر ملت و کشور می کنند، لاتعدّ و لاتحصی است. مگر می شود جفایی که اینان بر یک ملت می کنند در عداد و حساب و کتاب آورد؟ اگرچه از آزادی دم می زنند و خود را مدافع و حامی آن معرفی می کنند اما اول دشمن آزادی اند. چه، هم حق دیگران را دریغ می کنند و هم موجب بدگمانی به گوهر قیمتی آزادی می شوند. آنها با خیانت خویش راه نقد را می بندند تا آنجا که صاحب نظران دلسوز و خبره مجبور می شوند در فضای سیاه نمایی و باج خواهی جماعت مذکور، کام درکشند و به خاطر مصلحت، نقد مصلحانه را مسکوت بگذارند.


عملکرد این جماعت بوده که باعث شده متاسفانه حزب و روزنامه در جامعه جا نیفتد و شهروندان با نوعی نگاه بدبینانه به مطبوعات و احزاب بنگرند گویی که کار ویژه اینها فقط اخاذی و هوچی گری و باج بگیری و زورگیری است. جفا از این بزرگتر که اهل نقد و نظر در حاشیه می مانند و سفلگان، عیار و معیار آزادی و نقادی می شوند؟! و کدام ستم، از این گسترده تر که با وجود چنین جماعتی، الفت و اتحاد ملی خدشه بردارد و دشمن خیال کند که ملت مورد تهاجم، یکی نیست و دچار اختلاف و تفرقه است. ملت ما که به برکت تمدن دیرین، میراث دینی گرانسنگ و انقلاب احیاگر اسلامی، ملت یکدل و متحدی است اما جماعتی چندان لاابالی و خودمحور، وقتی به خاطر دستمالی حاضرند قیصریه ای را به آتش بکشند و به خاطر تسویه حساب های سیاسی و انتخاباتی یا گشودن عقده های ناکام، به سیاست های کلی نظام در عرصه سیاست خارجی خدشه وارد سازند، آیا توقع جز این است که دشمن زخم خورده، طمع نکند؟
بی تردید همین جماعتی که مدعی خیرخواه ملت و کشورند و ادعا می کنند نگران آنند که دولت و نظام، کشور را در کام خطر و تهدید می کشانند، بزرگترین تهدید علیه امنیت و اقتدار ملی هستند. همین ها هستند که با سوءاستفاده از آزادی و القای ترس در قبال تهدیدهای دشمن و ارعاب مردم، به دشمن ناامید روحیه می دهند که گویی فشارهای بی حاصل، ثمر داده است.


تصور این فرقه آن است که با سیاه نشان دادن اوضاع داخلی و خارجی و اهرم قرار دادن فشار دشمنان می توانند راحت تر امتیاز بگیرند (فشار از بیرون و چانه زنی در داخل) اما اجحاف به همین حد محدود نمی ماند چرا که تعامل با دشمن، دوسویه می شود یعنی دشمن هم امیدوار می شود که از طریق درونی کردن بحران می تواند در صفوف ملت و حاکمیت رخنه کند. اینجاست که دشمن قسم خورده خارجی با جریان فرصت طلب و اباحه مسلک داخلی به هم می رسند و منافعشان منطبق می شود. از اینجا به بعد دیگر نباید صرفا درباره آزادی بیان و ابعاد حقوقی و مطبوعاتی و سیاسی آن سخن گفت یا از جرم مطبوعاتی و سیاسی سخن راند. خاطیان حرفه ای و همیشگی این عرصه وارد قلمرو امنیت ملی شده و نقش ستون پنجمی و جاسوسی دشمن را ایفا می کنند. آنها پای بیگانه را به کشور گشوده، جنگ روانی او را موثر ساخته و روحیه او را بازسازی می کنند و در حق یک ملت که پس از 2 سده استبدادزدگی و استعمارگزیدگی، توانسته بند بردگی از جان خویش بگشاید و به آزادی برسد، کدام خیانت از این بزرگتر؟


نقد، حق مطبوعات و فعالیت سیاسی و انتخاباتی، حق احزاب است. آنها حق دارند به عملکردها اشکال کنند اما حق ندارند قوانین، قواعد اخلاقی و انسانی یا مصالح کلان یک ملت را زیر پا بگذارند و در تنگنای عرصه بلافند که ملت چه نشسته اید آزادی به مسلخ رفت، استبداد برگشت و روزگار ملک و ملت سیاه شد.


ای کاش برخی مدعیان راستین آزادی به عمق فاجعه ای که در پیوند با اباحه مسلکان نهفته است پی می بردند و جفای رفته بر ملت از این ناحیه را بازخوانی می کردند تا دوباره فضا گرگ و میش نشود و حق به دست یاران ساده دل آن مظلوم نیفتد. از دشمن نباید ترسید اما از این دوستان ساده دل و احیاناً صاحب برخی تعلقات، چرا.

منبع : روزنامه کیهان ? / ? / ????


 نوشته شده توسط محمد صادق نجفی در سه شنبه 86/8/8 و ساعت 2:0 عصر | نظرات دیگران()

توضیح : این مقاله در روزنامه کیهان چاپ شده بود اما متن زیر با کمی دخل و تصرف در اصل مقاله آقای شریعتمداری درج شده است.

مجسمه سنگی

 

وقتی «برنارد شاو» نویسنده بلندآوازه انگلیسی- که برای اولین بار به آمریکا سفر می کرد- در بندر نیویورک از کشتی پیاده شد و چشمش به مجسمه بزرگی افتاد که در کرانه اقیانوس اطلس نصب شده بود، از میزبان آمریکایی خود پرسید؛ این مجسمه بزرگ سنگی چیست؟ و پاسخ شنید که این «مجسمه آزادی» است، برنارد شاو لبخند معنی داری زد و گفت؛ «ما هم در اروپا رسم و سنت مشابهی داریم و هنگامی که شخص عزیز و محترمی از دنیا می رود مجسمه اش را به یاد دورانی که زنده بود در میدان شهر نصب می کنیم و هر وقت به آن می نگریم غم فقدانش را به خاطر می آوریم و حسرت روزهایی را می خوریم که صاحب مجسمه از دنیا نرفته و در میان ما بود، من هم درگذشت مرحوم آزادی را به مردم آمریکا تسلیت می گویم...»

 

مجسمه آزادی !!!!!

 


رئیس جمهور ایران در دانشگاه کلمبیا مواضع جمهوری اسلامی ایران و آموزه های انقلاب را بازگو کرد. این مسئله برای دولتمردان آمریکایی که داعیه آزادی بیان دارند و لیبرال دموکراسی مورد ادعای خود را نسخه حکومتی پاسخگو برای همه ساکنان کره خاک می دانند- دکترین پایان تاریخ فرانتس فوکویاما- نباید تا این اندازه سخت و ناگوار باشد که فریاد اعتراض و اهانت آنان را به گوش فلک برساند، اگرچه در همان حال سخنان احمدی نژاد با ابراز خرسندی و رضایت، حداقل 16 درصد مردم آمریکا- براساس نظرسنجی CNN- همراه بوده است.


اگر دولتمردان و سیاستگذاران آمریکایی همانگونه که ادعا می کنند، ایدئولوژی و نسخه حکومتی برتر و همه پسندی در اختیار دارند چرا از ارائه نسخه ای متفاوت اینقدر عصبانی می‌شوند؟ و اگر حاکمان کاخ سفید مردم آمریکا را طرفدار مواضع سیاسی و عملکرد خود می دانند، چرا از این که سخن دیگری به گوش آنها برسد ترس و واهمه دارند؟! اکنون معلوم می‌شود که رسانه‌های آمریکایی تحت نفوذ صهیونیست تاکنون درباره اسلام و جمهوری اسلامی ایران و معرفی آن به مردم آمریکا و ملت های جهان، سخن خلاف گفته‌اند.

ممکن است گفته شود که احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا، یک طرفه به قاضی رفته و یکسویه سخن گفته بود! که در پاسخ باید گفت؛
الف- مگر شما دولتمردان آمریکایی به شعور مردم خود اعتقاد ندارید که از فریفته شدن آنان(!) به سخن احمدی نژاد واهمه دارید؟!
ب- احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا به پرسش های اساتید و دانشجویان که برگرفته از تهمت های ناروا و دروغ پراکنی های چندین ساله آمریکایی ها و صهیونیست ها علیه اسلام ، مسلمانان و جمهوری اسلامی ایران بود، پاسخ داد، با این محاسبه، موضوع سخن احمدی نژاد را خودتان تعیین کرده بودید، نه او، بنابراین چگونه می توانید سخن وی را یک‌سویه بنامید؟!


ج- مگر شما دولتمردان آمریکایی و متحدانشان طی 3 دهه گذشته در جاده ای یکطرفه علیه اسلام و ایران اسلامی تاخت وتاز نکرده اید؟ آنهم با در اختیار داشتن صدها رسانه دوربرد و فراگیر و با استفاده از همه امکانات گسترده مجامع و مراکز وابسته به خود. چرا تاخت وتاز یکسویه شما نتیجه معکوس داشت؟ و نه فقط اعتقاد مردم ایران و سایر ملت های مسلمان را به انقلاب اسلامی کاهش نداد، بلکه همه روزه بر آن افزود، تا آنجا که امروزه همین اعتقاد، شما را در لبنان، فلسطین، عراق، آمریکای لاتین و... زمین گیر کرده است. باید قبول کنید که مردم دنیا و از جمله مردم آمریکا قبولتان ندارند.


د- فقط نیم نگاهی به اظهارنظر شهروندان آمریکایی بعد از پایان جلسه پرسش و پاسخ احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا بیندازید. این اظهارنظرها را رسانه های آمریکایی منتشر کرده اند و در دسترس شماست. در این مختصر، فقط به یک نمونه که بارها از سوی شهروندان آمریکایی تکرار شده است اشاره می شود...
«... چرا بوش و دیک چنی و رایس در پشت دیوارها پنهان شده اند؟ آنها در برابر سخنان روشن و شفاف احمدی نژاد چه پاسخی دارند؟ چرا درباره ایران و جنگ عراق به ما دروغ گفته اند؟... آیا بوش جرأت دارد که در چنین جلسه ای شرکت کند، آنهم نه با مردم ایران، بلکه با ما، یعنی با مردم آمریکا».

لیبرال دموکراسی غرب فاقد پیام عدالت و معنویت برای بشریت است ، حضور جمهوری اسلامی در منطقه و جهان، حضور فکر و منطق با انگیزه معنوی است و دستگاه حکومتی برخاسته از لیبرال دموکراسی، به علت این که در این عرصه چیزی برای ارائه کردن ندارد، با زبان تهدید حرف می زند، مانند انسان بیسوادی است که در مقابل یک انسان فاضل، فقط مشت و بازوی خود را نشان می دهد.»


سخنان آقای احمدی نژاد در نیویورک که بازگویی آموزه های اسلامی و انقلابی بود و آسیب شدیدی که اظهارات ایشان بر چهره و شخصیت دولت و دولتمردان آمریکایی وارد کرد، به وضوح نشان می دهد که- به قول حکیمانه آقا- دست لیبرال دموکراسی غرب از منطق خالی است و پیام قابل شنیدنی برای مردم جهان ندارد و این در حالی است که آنچه درپی سخنان احمدی نژاد در نیویورک  اتفاق افتاد، بدون کمترین تردیدی حکایت از آن دارد که«دنیا تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی (ص) است» و اسلام سنگرهای کلیدی دنیا را فتح خواهد کرد.


 نوشته شده توسط محمد صادق نجفی در سه شنبه 86/8/1 و ساعت 2:0 عصر | نظرات دیگران()

 شرح یک آشفتگی

خیلی ناراحتم و نگران اطلا حوصله نوشتن ندارم دلالش باشد بری وقتی دیگر اما فعلا نظر عزیزان را به مقاله برادر خوبم آقای وحید جلیلی جلب می کنم چرا که یکسری از حرفای مورد نظرم در این مقاله ذکر شده(خصوصا مورد سه ? ) تا وقتی دیگر شرح علت آشفتگی نمایم.

 ضمنا این مقاله دو? سال قبل در شماره نوزده?? نشریه سوره چاپ شده است.

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

ای جوانان عجم جان من و جان شما

 نویسنده: وحید جلیلی 
 

در شرح یک وظیفه مضاعف

 

 ?.به یکی از دوستان گفتم مقاله‌ای بنویس در مورد پیروزی رقیب آقای احمدی‌نژاد در انتخابات و دلایل شکست شهردار تهران در انتخابات ریاست جمهوری. چنین مقاله‌ای می‌توانست سرمقاله یکی از روزنامه‌ها یا مجلات ضد انقلابی درچهارم تیرباشدو می‌توانست این طور شروع بشود که: «شکست سنگین اصولگرایان درانتخابات نهم نشان داد که افسانه انقلاب اسلامی به تاریخ پیوسته و جدایی دین از سیاست و حکومت در جامعه در حال گذار ایران امروز وارد مرحله تازه‌ای شده است. ایرانیان دیروز در انتخابی آگاهانه نشان دادند که چگونه قواعد زندگی در جهان مدرن را آموخته و برای رسیدن به قافله جهانی هر مانعی را درهم خواهند شکست. پیام سوم تیر، پیامی است سهمگین‌تر از پیام دوم خرداد برای همه خام اندیشان متوهمی که نتوانسته‌اند واقعیت جهان امروز را در یابند و کماکان در خرافات و توهمات ذهن‌های عقب مانده شان گرفتارند...»
حالا که آن دوست گرامی فرصت نگارش چنین مقاله‌ای را پیدا نکرده است به نظرم آمد این موضوع را به اقتراح بگذاریم.
روزنامه‌ها و مجلات رقیب اگر احمدی‌نژاد شکست می‌خورد چه تیترها و مقالاتی را در شماره‌های بعد ازسوم تیرشان می‌گنجاندند؟ وچگونه خاک دین وانقلاب وآرمانگرایی وعدالتخواهی و... را به توبره می‌کشیدند؟


?.از جمله جوک‌هایی که در دوره انتخابات و بعد از آن مد شده است حمله به تحجّر از سوی کسانی است که خود از بزرگترین مدافعان و مروّجان یا قاعدان در برابر تحجّر در ده پانزده ساله گذشته بوده‌اند.
خوشبختانه موضع سوره نسبت به تحجّر مشخص است و بعید است در چند سال گذشته هیچ مجله‌ای در فضای مطبوعاتی ایران به اندازه سوره به تحجّر حمله کرده باشد. مشخصا" راجع به نمودهای تحجّر و انجمن حجتیّه در سازمان فرهنگی – هنری شهرداری که زیر نظر آقای احمدی‌نژاد اداره می‌شد صریحا" تذکراتی دادیم و اعتراض کردیم.
صاحب این قلم در هشت، نه سال گذشته در دهها نشست دانشجویی و حوزوی و مسجدی علیه تحجّر و رسوخش در بین خیلی جریانهای مدعی دینداری و انقلابی‌گری فریاد زده است اما خیلی زور دارد (و زر دارد و تزویر دارد) که اولین پیشگامان آرمان زدایی از دین و حذف عدالتخواهی از قاموس انقلاب امروز عَلَم مبارزه با تحجّر بر دارند و فریاد آی دزد! آی دزد! سر دهند.
کار به جایی رسیده است که حتی « کارگزاران » هم ضد تحجّر شده‌اند!
یک عمر تلاش کنی که پای عدالت را از دین کوتاه کنی و اسلام را در محدوده مسائل فردی و خصوصی به زنجیر بکشی و بعد به یک باره یاد امام بیفتی و از صحیفه نور کُد بیاوری و راه به راه مصاحبه و سخنرانی و... کنی که ما بیداریم و نمی‌گذاریم میراث آن امام سفر کرده به دست متحجّرین پایمال شود!
زهازه. حبذّا. آفرین. براوو. هورا.
شما و امام؟! شما و مبارزه با تحجّر؟ اگر شما به میدان مبارزه با تحجّربیایید میدان به کجا برود؟!
توی خانه‌های چند صد میلیونی بنشینی و با آخرین مدل موبایلت که دیروزعوض کرده‌ای با فلان دخترک خبرنگار دربروکسل یا لندن یا تهران اینجور اختلاط بفرمایی که: ما به خاطر عشق وارداتی که به تفکر حضرت امام نورا...مضجّعه الشریف داریم باید نگرانی خودمان را نسبت به ظهور مجدّد تحجّر در جامعه ابراز بنماییم. وبعد آروغ شام هتل هیلتونت را پنهان کنی و این‌طور ادامه بدهی که: « ما از حضرت امام قدّس ا... نفسئ الزکیّه آموخته‌ایم که با تفکر طالبانی...»

ای جماعت نه اگر بیش کمی عار کنید
کی شما روزه گرفتید که افطار کنید؟

از قرار معلوم کار ما از این به بعد مضاعف شده است. از یک طرف باید حواسمان به ریاکارهای نان به نرخ روز خوری باشد که زیر چتر ساده زیستی و شعارعدالتخواهی احمدی‌نژاد دنبال حاکم کردن اسلام مناسکی و متظاهر هستند و از طرف دیگر باید به حساب کسانی برسیم که سالهاست کلمه‌ای در اعتراض به حاکمیت سرمایه داری و اشرافیت بر زبان نرانده‌اند و هر چه از مفاسد و منکرات و تبعیض‌ها و محرومیت‌ها دیده‌اند « مَرّوا کِراماً » فرموده‌اند و در برج عاج انزوای تنزّه طلبانه برای مردم شرط‌های طاق و جفت برای نزول اجلال دوباره به عرصه سیاست تعیین فرموده‌اند و درست یک هفته مانده به سوم تیر یادشان افتاده که ما به غیر از اعتراض به توقیف فلّه‌ای مطبوعات، وظیفه مهم دیگری داشته‌ایم و آن هم مبارزه با تحجّر و دفاع از تفکر اسلام انقلابی در برابر جماعت متحجّربوده است. آی مردم به صحنه بیایید که تا موفقیت نوچه‌ها و رفقای ما برای تبدیل جمهوری اسلامی به یکی از اقمار سرمایه داری فقط یک " یا حسین " دیگر مانده است!
یکی نیست به حضرات بگوید « شریک دزد و رفیق قافله؟» اول لطف بفرمایید مرزهایتان را با دوستان لیبرال دموکراتتان مشخص کنید و یک سوزن به شتر سرمایه داری که در خانه تان خوابیده است بزنید و بعد جوالدوز را در پهلوی بچه حزب اللهی‌هایی فرو کنید که جو گیر شده و- به زعم شما – فکر کرده‌اند احتمالا رایحه‌ای از شهید رجایی به مشامشان رسیده‌است.
در هر صورت هر چه پیش‌تر می‌رویم مبارزه ظریف‌تر می‌شود. وحواسمان جمع باید باشد که نه مرعوب مخالفان (به ظاهر خط امامی‌) دولت جدید بشویم ونه شیفته موافقان (به باطن ریاکار و فرصت طلب) دولت جدید.
دولت جدید هم یکی از دهها دولتی است که در جمهوری بنا شده به دست امام خمینی روی کار آمده‌اند یا خواهند آمد. خوب کار کند حفظه ا.... بد کار کند لعنئ ا....
مگر تعارف داریم؟

?." شلاق زن‌ها بر می‌گردند "، " انتخاب احمدی‌نژاد یا انتحار سیاسی"، " موتور سوار‌ها بر می‌گردند" و.... اینها و چندین تیتر مشابه دیگر مربوط است به ویژه نامه انتخاباتی یکی از نشریات که اتفاقا مدیر مسئولش از دوستان سابق ماست. و اتفاقا" آن دوست سابق الآن نماینده مجلس است. واتفاقا" آن دوست سابق خودش یکی از موتور سوارها ست! و اتفاقا" روی بی حجاب‌ها نه شلاق که کُلت می‌کشید! (نشانی؟ پارک ملت، سال 1371، بعد از نماز جماعت وسط پارک) این دوست عزیز که اخیرا" خیلی طرفدار اعتدال و توسعه شده است و به مدد اعتدال، خیلی خوب هم توسعه پیدا کرده است مسئول ستاد انتخاباتی رقیب آقای احمدی‌نژاد در یکی از استانها بود. و جالب اینکه در همان ایامی که آن ویژه‌نامه به مدیر مسئولی‌اش منتشر می‌شد توی مجلس یقه‌درانی می‌کرد که آقا کشتند! آقا بردند! آقا چقدر تخریب! آقای وزیر اطلاعات چرا جلوی تخریب سرمایه‌های... را نمی‌گیری؟ آی دزد! آی دزد!...» تا اینجایش جالب بود؟ جالب‌ترش را هم بشنوید..


دو روز بعد از انتخابات روزنامه‌ها از قول همین عزیز دل برادر تیتر کرده بودند:" باید رقابت‌ها را به رفاقت تبدیل کنیم."!
جالب‌تر اینکه همین رفیق عزیز چند روز پیش با عکس شش در چهار رفته روی جلد نشریه پرتو اُرگان عاشقان آقای احمدی‌نژاد با عنوان " گفتگوی اختصاصی پرتو با اقای دکتر...."
التفات فرمودید؟
هر چقدر بنده دلم می‌خواهد یک سر مقاله سنگین و وزین بنویسم ولی نمی‌دانم چرا سوژه‌ها اینقدر به طنز میل می‌کنند؟ انگار می‌گویند:
" به قلمتان دست نزنید مسخرگی در خود واقعیت است."
الغرض بیشتر از مائده مهمان دیدیم
رمه آنقدر ندیدیم که چوپان دیدیم



?.نمی‌دانم داستان " پس انداز" سید مهدی شجاعی را خوانده‌اید یا نه؟ سال 69 چاپ شده وربطی به مسایل اخیر ندارد ولی این روزها نمی‌دانم چرا دایم توی ذهنم است. داستان از یکی از خواستگاری‌های اول انقلاب شروع می‌شود که عروس وداماد بر سر میزان زهد و ساده زیستی دعوایشان می‌شود وعروس خانم معتقد است باید یک چادر زد توی بیابان وکَفَش را هم روزنامه پهن کرد وهمان جا زندگی کرد و به هیچ چیز" کمتر از این " قانع نمی‌شود.
بالاخره وصلت سر می‌گیرد ولی از بخت بد داماد بیچاره، بد می‌آورد و یک خانه یک خوابه گیرش می‌آید و می‌ماند که چطور به عروس خانم اطلاع بدهد که از معیارهای ساده زیستی عدول کرده و....اما عروس خانم با کمال بزرگواری می‌پذیرد که زندگی در چنین سرپناهی را تحمّل کند تا بعدا" امکانات ساده زیستی فراهم بشود و....
دردسرتان ندهم این بزرگواری‌های عروس خانم آن‌قدر ادامه پیدا می‌کند که حاضر می‌شود حتی زندگی در یک خانه سه خوابه با مبلمان فلان واثاثیه بهمان را تحمّل کند و دست آخر داماد بیچاره را که تحمّل این همه تحمّل خانم را ندارد مجبور به طلاق می‌کند.
حالا حکایت ملت است ودولت جدید.
دولت جدید با کرشمه ساده زیستی دل مردم را برده است ولی از همین حالا می‌شود بوی طوفان را شنید. طوفان توجیه در راه است
" چه کار می‌شود کرد آقا؟ ما که به یک پیکان راضی هستیم. اگر نبود احساس وظیفه نسبت به تسریع درانجام مطالبات مردم، حتی حاضر بودیم فولکس هم سوار بشویم. ولی چه می‌شود کرد؟ مجبوریم به خاطر مردم این بنزها و... را تحمّل کنیم.اصلا" به خاطر مردم بدتر از اینهایش را هم حاضریم تحمّل کنیم."
در برابر این طوفان لااقل چند تا فوت بکنیم که ماجرای طلاق ان‌شاءالله تکرار نشود.


?.نعمت بزرگی روی آورده است و هر نعمتی یا زمینه‌ای است برای زیادت – به شرط شکر – و یا مقدّمه‌ای بر عذابی شدید – به شرط کفران -. امیدهای بسیاری در دل‌ها زنده شده است. فضای جدیدی می‌تواند شکل بگیرد. رایحه طیّبه‌ای می‌تواند به مشام برسد. آن مهرورزی که رئیس جمهور منتخب بعد ازعدالتخواهی اصلش دانسته و به آن فراخوانده است لازمه تحقق چنین فضایی است. مهر ورزیدن با همه. همه ایرانیان. حتی جهانیان. مهر ورزیدن با کودکانی که حسرت هر آنچه تلویزیون جمهوری اسلامی تبلیغ می‌کند بر دلشان می‌ماند، مهر ورزیدن با پدرانی که زیر بار فقر و شرم فرسوده می‌شوند، مهر ورزیدن با دخترانی که فریاد خودسوزی شان در هیاهوی بانوی صلح نوبل گم می‌شود، مهر ورزیدن با مادرانی که شهروندان درجه n ام جامعه مدنی‌اند و خواسته‌های میلیونها نفرشان به اندازه یک دختر آقازاده برای دوچرخه سواری در چیتگر هم جدی گرفته نمی‌شود، مهر ورزی با همه آنها که برای حفظ انگشتر عقیقمان از ترس نگاهشان به رکوع‌های گرم و قنوت‌های داغ گریختیم، مهرورزی با همه مسکینان ویتیمان واسیرانی که به بهانه مشغولیت به ختم انعام یا زیارت عاشورا، در خانه را به رویشان نگشودیم. مهر ورزی با همه انسان‌ها. حتی آنها که دوست وشریک ورفیق و همسایه و... نیستند.
و از دل چنین مهری است که چنان قهری می‌جوشدکه:" والله لو وجدته قد تزوج به النساء وملک به الاماء لرددته ". مهر فاطمی وعلوی.

هرزه هر بته که رویید به داسش بندیم
گرد خود هرکه بچرخد به خراسش بندیم

سفر دشت غریبی است نفس تازه کنیم
آخرین جنگ صلیبی است نفس تازه کنیم

زخم وامانده خصم است ونمکدان شما
"ای جوانان عجم جان من و جان شما "
 


 نوشته شده توسط محمد صادق نجفی در شنبه 86/7/21 و ساعت 12:0 عصر | نظرات دیگران()

جماعت! به جمع برگردید

 

نویسنده: وحید جلیلی

چکیده: به هر بهانه ای باید یکی از این دو پر رنگ تر می شد. در بخشی از جبهه ی «جمع» آرمان گرایی و آزادی خواهی و عدالت جویی باید از ریشه می گسیخت و نسبت خود را با خلوت از دست می داد و در بخش دیگر این «خلوت» باید به آنچنان خلسه ای می رسید که از هر جمعیتی دست می شست و غرق قعود می شد. حاصل هر چه بود باز پریشانی بود و پراکندگی.
دوباره جمع آوردن جماعتی که ذیل پرچم آن سید موسوی جهان را به هم ریختند در گرو باز یافتن حقیقتی است که در جان آن مجاهدان باز تابیده بود. عدالت و معنویت در نفس مطمئنه حواریون خمینی به قوام و قراری رسیده بود ظریف و دقیق و «میزان». وآن صلابت حاصل این ظرافت بود.

هماوردها پیدا شدند.
با تیشرت های زرد یکدست که اسم تیم شان هم روی اش گلدوزی شده بود. و مسابقه سر گرفت. نتیجه را فکر نکنم هیچ کدام یادمان مانده باشد؛ ولی نام تیم حریف را چرا: "تیم نوجوانان بابی ساندز"!

بابی ساندز ، لومومبا، آلنده، چه گوارا، جمیله بوپاشا، امام موسی صدر ،... . و از آن سو پینوشه، موسی چومبه، سوموزا، موشه دایان و .... نام های آشنایی بود در کوچه پس کوچه های جنوب شهر.
و فرزندان انقلاب حتی بازی های شان رنگ جهانی داشت.

همان قدر که جسم برای جان های بر آمده از انقلاب معنوی ایران تنگ بود؛ خطوطی که سیاست مداران روی کاغذها کشیده بودند نیز نمی توانست ملک آن ملکوت را حصارکشی کند. زمین سایه ی آسمان واحد بود و عدالت زمینی ادامه توحید آسمانی پیروان پاپتی نویسنده «مصباح الهدایه» و «اربعین حدیث» و «سرالصلوه»

دیالمه می گفت: « فریادهای امام خمینی انعکاس مناجات شبانه ی او در محراب عبادت است». معنویت در قاموس رهروان روح الله از یک سو به خشیت از خدا می انجامید و از همان سو به بی پروایی از غیر خدا. « یخشونه و لا یخشون احدا الا الله».
دین محمد(ص) دوباره ظهور کرده بود. دینی که قبله اش اقامه ی قسط و سرنوشتش حکومت مستضعفان بود.
مفهوم ملکوتی «مستضعف» کلید واژه ی عدالت توحیدی خمینی بود. در نگاه کمونیست ها دین افیون توده هاست. ظلم ها را با استناد به آسمان توجیه می کند و مردمان را به جبری مقدس معتقد می سازد و جورکشان را ماجور پذیرش این جور توجیه شده می گرداند. «مستضعف» به تنهایی ناقض این همه بود.
هیچ اراده ی آسمانی برای پنهان ماندن قابلیت ها و ظرفیت های انسانی و محروم شدن خلق خدا از رشد وجود نداشت و جهل و فقر و تبعیض و فساد نه مشیت خدا که موانع اراده ی او بودند:«و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»

انقلاب اسلامی آینه ی دق حزب توده و خار چشم انجمن حجتیه بود. یک عمر فریاد زده بودند که دین افیون توده هاست و حالا عالی ترین نمونه های امپریالیسم ستیزی؛ نماز شب خوان ها و دعای کمیلی ها بودند.
یک عمر با اصول نمایی فروع، دینداری کرده بودند و حالا بسیجی های پابرهنه ی آن فقیه عارف فیلسوف، دینداری فخرفروشانه ی آنها را عملا" به سخره گرفته بودند.


«عدالت منهای معنویت» و «معنویت منهای عدالت» دست در دست هم به مقابله با امام برخاستند، اما امام در میانه ی جماعتی بود که دستی در غیب و گامی در شهادت داشت.
زنجیر مراقبه آنچنان فرد و جامعه و زمین و آسمان و عرفان و حماسه و خدا و خلق را در هم دوخته بود که ارتجاع به دین قبل از انقلاب ممکن نبود.
چند سال بعد صدای شکستن استخوان های مارکسیسم که در نگاه حضرت روح الله «سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی کرده بود» جهان را تکان نداد.
عدالت منهای معنویت در حالی به موزه ها نزدیک می شد که معنویت منهای عدالت با قیافه ای حق به جانب، با تمام توان، خود را آماده جایگزینی آن می کرد.


امام چند ماه پیش از عروج به گورباچف نوشت:
«راستی مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟
آری مذهبی که وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی در اختیار ابرقدرت ها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جداست، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست بلکه مذهبی است که مردم ما آن را "مذهب آمریکایی" می نامند.»
روشن است که نامه فقط خطاب به گورباچف نبود. مخاطبین اصلی منادیان اسلام آمریکایی اند که تجربه «جمع» را آماج کرده بودند. در مکتب ملکوتی «جمع»، آسمان و زمین، فرد و جامعه، خلق و خدا، فردیت و مبارزه، عرفان و حماسه، نه تنها قابل جمع بود که قابل تفکیک نبود و عدالت چون الهی بود، جهانی بود.
آرمانگرایان به «دنیا» می آمدند و از «جهان» چشم فرو می بستند. طنین « ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض» مجاهدان را از ارض ها و مرزها می کند و در «مشارق الارض و مغاربها» می پراکند.
مصباح معنویت در مشکوه عدالت دست به دست می شد و این چنین نور وحدانیت در تزاحم کثرات راهنمای رهجویان می شد.


چمران از چشمه گوارای این نور ناب سیراب گشت و ظلمات تحجر را شکافت و شمع مکتب جمع شد. او و هزارها چون او حجت خمینی بودند بر جهان جدید. ذوالفقارهایی که در آن واحد کمونیسم و کاپیتالیسم را زخم می زدند و با ابتهاج مجاهدانه ی خویش عطر معنویت و طراوت عدالت را هم زمان منتشر می ساختند.


«سرمایه داری + 17 رکعت» اما به پاس قسمی که در بارگاه باریتعالی یاد کرده بود که «فبعزتک لاغوینهم اجمعین» از پا ننشست و خط اغوا ظریف تر از گذشته دنبال شد.
به هر بهانه ای باید یکی از این دو پر رنگ تر می شد. در بخشی از جبهه ی «جمع» آرمان گرایی و آزادی خواهی و عدالت جویی باید از ریشه می گسیخت و نسبت خود را با خلوت از دست می داد و در بخش دیگر این «خلوت» باید به آنچنان خلسه ای می رسید که از هر جمعیتی دست می شست و غرق قعود می شد. حاصل هر چه بود باز پریشانی بود و پراکندگی.


دوباره جمع آوردن جماعتی که ذیل پرچم آن سید موسوی جهان را به هم ریختند در گرو باز یافتن حقیقتی است که در جان آن مجاهدان باز تابیده بود. عدالت و معنویت در نفس مطمئنه حواریون خمینی به قوام و قراری رسیده بود ظریف و دقیق و «میزان». وآن صلابت حاصل این ظرافت بود.
بازخوانی مکتب جمع و باز جستن هر نشانه ای از این آیین –عدالت توحیدی- اگر چه در آمریکای لاتین یا هر جای دیگر؛ تنها راه فراروی آرمانگرایان است. و مغناطیس انقلاب اسلامی بمثابه قطب مکتب جمع ظرفیت آن را دارد که براده های پراکنده ی آرمانخواهی را «کزبر الحدید» به هم گرد آورد و «میزان» سازد تا آرمان «لیقوم الناس بالقسط» صورت تحقق پذیرد و امامت زمین و میراث ارض به مستضعفان رسد.

منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 


 نوشته شده توسط محمد صادق نجفی در چهارشنبه 86/7/18 و ساعت 12:0 عصر | نظرات دیگران()

از شاطرگنبد تا واشنگتن

 

نویسنده :سید یاسر جبرائیلی


در حومه شهرستان مشکین شهر و در دامنه های صعب العبور سبلان، روستایی هست به نام «شاطر گنبد» که سه نفر جمعیت دارد، «خانواده»ای هستندکه دردل طبیعت روزگار می گذرانند، هنگامی که فصل سرما فرا می رسد و برف، سبلان را سپیدپوش می کند، دسترسی به شاطر گنبد بسیار مشکل می شود. بخشدار مشکین شرقی می گفت، در انتخابات 24 آذر 85 که اکیپ انتخاباتی بخش، برای اخذ رای به این روستا رفته بود، به علت مسدود شدن جاده، بچه ها نتوانستند با اتومبیل به راهشان ادامه دهند و پیاده، راهی شاطر گنبد شدند و رای آن سه نفر اخذ شد... تا نکند عده ای هرچند معدود، از ایفای نقش در جامعه و حکومت خویش باز مانند. زیباست! انسان معنای «دموکراسی» را می فهمد...


در مورد استانداردها و معیارهای دوگانه غرب برای دموکراتیک شناختن یک کشور سخن بسیار گفته شده است. برای افکار عمومی جهان، کودتای آمریکایی علیه دولت دموکراتیکی که ماهیت آن با منافع غرب در تضاد باشد، اتفاق بعید و غریبی نیست. اما در این هم شکی نیست که حضور مردم در عرصه سیاست و نقش آنها در تعیین سرنوشت خویش، معیار شناسایی یک حکومت مردمی است... و شاید تعجب کنید اگر بگوئیم در کشوری که فریاد دموکراسی اش گوش فلک را کر کرده، صدها هزار نفر هستند که ابتدایی ترین اصول دموکراسی حتی همان دموکراسی مورد ادعای غرب در مورد آنها رعایت نمی شود. بدون ویزا به واشنگتن می رویم.
واشنگتن پایتخت آمریکاست؛ شهری که تئوری هایی چون دموکراسی برای غارت در آنجا شکل می گیرد... و شهری که بیش از 600 هزار نفر جمعیت آن 220 سال است که در انتظارند تا حکومت آمریکا به آنها اجازه دهد که «نماینده»ای در مجالس قانونگذاری کشور خود داشته باشند!


واشنگتن شهری است میان دو ایالت «مریلند» و «ویرجینیا» که سیاستمداران آمریکا 220 سال پیش آن را به وجود آوردند تا نهادهای حکومتی آمریکا را در آن جا دهند و مرکز حکومت فدرال باشد، اما اداره امور آن را به کنگره سپردند و هیچ نقشی برای مردم این شهر قائل نشدند.
60 درصد مردم واشنگتن از نژاد سیاه آفریقایی هستند و همین باعث شده است که نژادپرستان آمریکایی آنها را از ابتدایی ترین حقوق خود، یعنی حق انتخاب، محروم سازند. مردم این شهر از بدو پیدایش کنگره در سال 1791 فریاد اعتراض سر می دهند و گوش شنوایی نیست که فریادشان را پاسخ گوید. اهالی واشنگتن بالاخره پس از 170 سال تلاش در سال 1961 موفق شدند که حکومت مرکزی را قانع کنند تا به آنها اجازه داده شود در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند و در یکی از دو مجلس کنگره (مجلس نمایندگان) نماینده ای داشته باشند. اما دولت آمریکا به شرطی با این درخواست مردم موافقت کرد که نماینده واشنگتن در کنگره حق رای نداشته باشد! برای مجلس سنا هم حتی اجازه ندادند مردم «نماینده ای بدون حق رای» داشته باشند.


توجیه سران نژادپرست آمریکا برای محروم کردن مردم واشنگتن از حقوق خود این است که این شهر از یک سو حالت مستقل دارد و وابسته به هیچ ایالتی نیست، و از سوی دیگر یک «حومه» (District) است و ایالت (State) محسوب نمی شود که نماینده داشته باشد، چرا که در بند اول قانون اساسی آمریکا آمده است که نمایندگان کنگره افرادی هستند که توسط مردم ایالات مختلف انتخاب می شوند!
بنابر این نه تکلیف ایالت بودن یا نبودن این شهر را در تقسیمات کشوری مشخص می کنند، و نه لایحه ای برای اعطای حق رای به مردم واشنگتن تصویب می کنند، اما هم از مردم شهر مالیات می گیرند و هم برای عضویت در ارتش از آن نیرو جذب می کنند! مردم جنبشی به نام «رای برای واشنگتن» تشکیل داده و فریاد اعتراض بر آورده اند که «اینجا تنها شهری است که سیستم اخذ مالیات دارد، اما نماینده ندارد!


در سال 85 لایحه ای درمجلس نمایندگان آمریکا تنظیم شد که به موجب آن حق رای به مردم واشنگتن داده می شد، اما این لایحه به تصویب نرسید. 30 فروردین 86 نیز لایحه به رای گذاشته شد و این بار با تصویب در مجلس نمایندگان به مجلس سنا ارجاع داده شد. شادی مردم این شهر در این روز دیدنی بود. سایت رسمی «رای برای دی سی» نوشت: این اولین بار در تاریخ آمریکاست که قوه مقننه قصد گسترش دموکراسی به واشنگتن را دارد. اما اگر آنها می دانستند که چه بر سر این لایحه خواهد آمد، اینقدر ذوق زده نمی شدند.


روز سه شنبه 27 شهریور ماه مسئله واشنگتن در سنا مطرح شد. برای اینکه این موضوع در سنا به «رای گذاشته شود» نیاز بود که 60 سناتور با طرح آن در صحن علنی موافقت کنند. قبل از آغاز این رای گیری کاخ سفید بیانیه ای صادر کرد و هشدار داد که حتی اگر این لایحه تصویب شود، از سوی رئیس جمهور وتو خواهد شد. لایحه از 60 رای لازم 57 رای آورد و در نتیجه حتی برای تصویب آن رای گیری هم نشد!
دموکرات ها می گویند جمهوریخواهان سنگ اندازی می کنند، چرا که مردم واشنگتن طرفدار دموکرات ها هستند. خنده آور است! سوال منتقدان این است که دموکرات ها مگر در 220 سال گذشته کجا بوده اند؟! این نه یک بازی حزبی، بلکه حس نژاد پرستی است که مردم پایتخت آمریکا را از حقوق خود محروم کرده است.


هم اکنون کار به جایی رسیده که داد روزنامه «واشنگتن پست» نیز در آمده که «بوش از برمه تا زیمبابوه از دموکراسی می گوید اما همین جا، در پایتخت آمریکا، در نزدیکی کاخ سفید دموکراسی را زیر پا می گذارد».


اما اینها دردی از مردم واشنگتن را درمان نخواهد کرد...
مردم پایتخت آمریکا تنها قربانیان دموکراسی آمریکایی نیستند، مردم عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین، کشورهای آمریکای لاتین... همه درد آشنای مردم واشنگتن هستند.

  
 منبع : سایت روزنامه کیهان?? / ? /??
 


 نوشته شده توسط محمد صادق نجفی در سه شنبه 86/7/17 و ساعت 12:0 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5      >
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
رمی جمرات در کنفرانس خبری
فقر نیرو در جبهه دوم خرداد
[عناوین آرشیوشده]

بالا

کوکب هدایت: در بلاگفا** رجا نیوز پایگاه اطلاع رسانی رجا نیوز

بالا